پژمان با دستش به سمت كسی سلام میكند:» او مایك آبوت است، میشناسی اش؟ او یكی از باهوشترین آدمهایی است كه دیدهام، یك نابغه» بعد با مایك سلام و احوالپرسی كرد و حال بچههایش را پرسید….. در ادامه با شركت پگاه سيستم همراه باشيد.
اگر لسآنجلس را پایتخت تكنولوژی بدانیم خیابان سندهیل روود را می شود مركز این پایتخت دانست و آن وقت هتل رزوود و سالن و رستوران و كافه آن قلب این مركز پایتخت هستند. در این مكان شما هم میتوانید سرمایهداران اصلی حیطه تكنولوژی را در این هتل پیدا كنید و هم جوانترهای تازهكار كه به دنبال اجرای افكار جدید خود و سرمایهگذاری برای كار خود هستند، پژمان نوزاد، با ظاهر خاص خودش، با نوع لباس پوشیدن و اخلاق خاصی كه دارد شاید متعلق به هر دو گروه ارزیابی شود، اما بهتر است بگوییم كه او میتواند پلی بین 2 گروه باشد.
ارتباط عمومی عالی
پژمان با دستش به سمت كسی سلام میكند:» او مایك آبوت است، میشناسی اش؟ او یكی از باهوشترین آدمهایی است كه دیدهام، یك نابغه» بعد با مایك سلام و احوالپرسی كرد و حال بچههایش را پرسید.آبوت به تازگی از شركت twitter بیرون آمده بود، او در این شركت مهندس ارشد بود اما حالا یكی از شركای اصلی شركت كلانیر پاركینز اند بیزر است. بعد از صحبت كردن با آبوت و در حالی كه او هنوز دور نشده بود پژمان شروع به صحبت با لورنزو تیونه كرد: «چطوری پسر خوبی؟» (لورنزو تیونه پایهگذار موتور جستوجوی «پادرست» است كه 4 سال قبل به قیمت 100میلیون دلار به كمپانی میكروسافت فروخته شد) پژمان صحبتش را با مرد ایتالیایی اینگونه ادامه داد: «میدونستم زیاد در مایكروسافت دوام نمیآوری، در DNA تو شوق شروع كردن پروژههاست، واسه همین نمیتونی در یه شركت یه كار معمولی داشته باشی» تیونه در حین صحبت كردن با پژمان نوزاد در مورد آخرین ایدهاش، نوعی تكنولوژی شبكهای برای ارائه خدمات هنری آشكارا خوشحال بود،در بین صحبتهایش هم به این اشاره كرد كه برای شروع پروژه جدیدش به چه مقدار پول نیاز دارد. پژمان نوزاد هم در جواب گفت: «ایدهات عالی است، من آدمهایی را میشناسم كه حتما باید با آنها صحبت كنی، من بهترین و برجستهترین طراحان داخلی نیویورك را میشناسم، البته باید بگویم كه اول باید شركای تو را بشناسم، بدون شناختن آنها هرگز در كارت سرمایهگذاری نمیكنم.»
ورود به دنیای تکنولوژی از طریق فرش
با نزدیك شدن شب سالن هتل شلوغتر از قبل شد. پژمان نوزاد از پیشخدمت هتل خواست كه صندلی راحتی L شكلگونه رستوران را برای او رزرو كند و البته رو به من گفت:» میترسم دوستانم آنجا من را پیدا نكنند.» در محل استقرار جدید، نوزاد شروع به صحبت با داریان شیرازی كرد، كسی كه بلافاصله پس از فارغالتحصیل شدن از كالج به عنوان یكی از اولین كارمندان جذب شركت فیسبوك شد. تنها چند دقیقه بعد نوزاد مشغول لیست كردن سرمایهداران و سرمایهگذارانی بود كه ممكن است روی ایده جدید شیرازی، شركت اطلاعات تجاری رادیوس ،سرمایهگذاری كنند. جالب اینكه نوزاد با همان لحنی كه در مورد كار حرف می زد در مورد دوستش صحبت كرد كه شیرازی میتواند او را به دخترعمویش برای ازدواج معرفی كند:» اون پسر خیلی خوبه، اما دخترعموی تو بعد از ازدواج باید از لندن بیاد اینجا و اینجا زندگی كند.» شیرازی هم گفت: «خب او به این جا تعلق داره « بعد نوزاد رو به من گفت: «این در خون ماست، ما ایرانیها دوست داریم واسطه آشنایی و ازدواج افراد باشیم.» خب واقعیت این است كه این كار پژمان نوزاد است، در تمام ساعتهای یك روز و در تمام روزها پژمان نوزاد یكی از بزرگترین واسطهها در سیلیكون ولی، قلب تكنولوژی جهان است. سرمایهداران تلفنهای او را جواب میدهند و جوانهایی كه ایدههای همراه با نبوغ دارند اوا را یك «عمو» برای خودشان میدانند و البته او سهامدار چندتایی از بهترین و روبهرشدترین شركتهای تازه پا گرفته و نوظهور تكنولوژی هم هست. جالبترین نكته این است كه او هیچ چیزی كه او را به سیلیكون ولی متصل كند ندارد:نه مدرك لیسانس یا دكترای این حیطه، نه سابقه كار در حیطههای مختلف مرتبط با تكنولوژی و نه حتی یك سابقه بسیار كوچك داشتن كاری مرتبط با این حیطه راه یافتن او به مراكز قدرت در این حیطه و داشتن یك سرمایه 50 میلیون دلاری، از راهی خیلی ساده اتفاق افتاده: از فروش فرش.
اولین فرصت
در منطقه شرق پالوئوآلتو، در ناحیه كمپ استانفورد بین یك رستوران تایلندی و یك شعبه از كافیشاپهای استارباكس، مغازه 10 گالری مدالیون راگ قرار دارد. مغازه فرشفروشی كه 34 سال است توسط خانواده عمیدی اداره میشود، در این گالری شما میتوانید نمونهای از بهترین هنرهای دنیا را برای انداختن در خانهتان انتخاب كنید.
در سال 1994، بزرگ خانواده عمیدی، امید عمیدی، خودش را مشغول مكالمه تلفنی با پژمان نوزاد یافت، پسر جوانی كه به رغم زبان انگلیسی بد و نداشتن تجربه برای گرفتن شغلی در مغازه عمیدی، كه برای ان آگهی داده بودند، تماس گرفته بود. عمیدی به فارس از این پسر جوان پرسید: تا به حال چیزی فروختهای؟ پژمان در جواب گفت: نه ،اما یك شانس به من بده، چطور میتوانی به كسی كه هنوز ندیدهای یك شانس ندی؟
پژمان نوزاد میگوید آن موقع این درس را گرفته بود كه تا چیزی را نخواهی آن را به تو نمیدهند. پژمان نوزاد متولد و بزرگشده تهران است، اما در دهه 80 خانوادهاش به آلمان مهاجرت كردند. پژمان هم قرار شد كه پس از پایان خدمت سربازی به آنها بپیوندد. نوزاد خدمت سربازیاش را به عنوان یك بازیكن فوتبال در یك تیم شاخص ایران گذراند و پس از آن هم در یك نشریه ورزشی مشغول كار شد اما بعد به خانوادهاش در مانهایم آلمان پیوست به این امید كه در آلمان به فوتبال ادامه بدهد. اما یك ماه پس از رسیدنش به آلمان بود كه برادرش به او گفت كه با او به سفارت آمریكا برود، برادر پژمان دوست داشت به آمریكا برود اما تلاشش بارها و بارها شكست خورده بود، پژمان هم یك روز با او رفت، در مصاحبه برای گرفتن ویزا او به كارش در نشریات ایران و انجام مصاحبههای ورزشی اشاره كرد و به همین سادگی توانست ویزای خبرنگاری بگیرد. 2 ماه بعد از آن او با 700 دلار در جیبش و در حالی كه تنها چند كلمه انگلیسی بلد بود سوار هواپیما شد و به سانفرانسیسكو پرواز كرد.
كار در آمریكا را با كار در یك كارواش كه صاحبش ایرانی بود شروع كرد سپس در یك مغازه فروش قهوه و ماست كه در دو طرفش یك رستوران مكزیكی و ا داره مهاجرت قرار داشتند مشغول به كار شد. شبها در اتاق كوچكی كه بالای مغازه بود در میان جعبههای قهوه، دستمال و فنجانها میخوابید و قبل از خواب انگلیسی میخواند. آن موقع بود كه آگهی مغازه عمیدی را دید و در مغازه این مرد ایرانی كه شهرت نسبی در كارش داشت مشغول به كار شد.
سعید عمیدی پسر امید عمیدی (عمیدی بزرگ در سال 200 فوت كرد) میگوید:» پدر من آدم سرد و گرم چشیدهای بود، شور و شوق و جاهطلبی پژمان را حس كرد و او را استخدام كرد. خیلی از افراد ثروتمند با سرمایه و داراییهای خود با شراكت كردن با یك جوان ریسك میكنند. این رمز ثروتمند باقی ماندن آنهاست. در ضمن یادتان باشد كه همین ثروتمندان هم از همین راه ثروتمند شدهاند، یعنی سالها قبل یكی همین لطف را در حق آنها كرده است.»
منبع:برترین ها