در مقاله حاضر سعی بر این است تا موضوع عدم انعکاس تاثیرات شگرف فناوری بر معیار های اقتصادی به چالش کشیده شود. پژوهش ما دقیقا نشان می دهد که فناوری چرا و چگونه برای سطوح عملیاتی شرکت مهم است. با توجه به ظهور سریع محصولات تحول آفرین و مدل های کسب وکار نوین و همچنین قدرت فناوری های دیجیتال در متحول ساختن فضای کسب وکار و جامعه، مدیران ارشد اجرایی باید از مهارت بهره برداری و تحلیل مقوله «اقتصاد فناوری» در سطح جهانی برخوردار باشند، به این مفهوم که قابلیت شناسایی تاثیرات اقتصادی تحولات سریع فناوری را داشته باشند و همچنین از توانایی واکنش سریع و پیش نگرانه برخوردار باشند.
تاثیرات اقتصاد فناوری
فناوری حتی از توان تغییر معیارهای مورد استفاده در سنجش اقتصاد بازار برخوردار است. ترکیب شاخص هایی نظیر میانگین صنعتی داو جونز (DJIA) و S&P 500 تغییراتی به همراه داشته است. شرکت های صنعتی جای خود را به نیروگاه هایی عظیم نظیر اپل، گوگل و آمازون می دهند که ارزش سهامی بسیار بالاتر از اعضای قدیمی و قدرتمند صنایع مختلف دارند.
علاوه بر این، باید توجه داشت که فناوری به کسبوکارها نفوذ می کند. «هزینه های فناوری» شرکت های بزرگ سراسر جهان (معیار بارومتریک مهم در اقتصاد فناوری که بر هزینه های سخت افزاری، نرم افزاری، شبکه، نیروی انسانی و حتی خدمات برون سپاری شده مرتبط با فناوری اطلاعات دلالت دارد) نزدیک به 6 تریلیون دلار در سال برآورد شده است. این رقم برای خرید یک تلفن هوشمند ۵۰۰ دلاری و یک تبلت ۳۵۰ دلاری برای 1/ 7 میلیارد نفر جمعیت دنیا کافی است. اگر اقتصاد فناوری جهان را یک کشور در نظر بگیریم که تولید ناخالص داخلی 6 تریلیون دلاری دارد، احتمالا این کشور در بین اقتصادهایی نظیر چین و ژاپن قرار خواهد داشت و اقتصادی دو برابر بزرگ تر از بریتانیا خواهد بود. بودجه فناوری شرکت ها از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۵ با ضریب تقریبا ۲۰ برابری رشد کرده است این در حالی است كه در همین بازه زمانی، تولید ناخالص داخلی جهان به سختی سه برابر شده است.
البته رقم 6 تریلیون دلار برای هزینه های فناوری شامل تمامی هزینه های تخصیص داده شده شرکت ها به این حوزه نمی شود. هزینه حسگرها، پردازنده ها و سایر فناوری های به کار گرفته شده در محصولاتی نظیر اتومبیل ها، موتور هواپیما، لوازم خانگی و سیستم های هوشمند یا حتی فناوری های به کار گرفته شده در روبات ها، خودکارسازی فرآیندها و تکنولوژی های قابل حمل در این صورت حساب وارد نشده است. اگر هزینه های سرمایه گذاری های مذکور نیز در حساب فوق اعمال شود، مخارج فناوری به طرز چشمگیری افزایش خواهد داشت.
در گذشته، رهبران کسب وکار به بررسی مجزای دو معیار توجه داشتند، اما این کار تصویری روشن از وضعیت کسب وکار به آنها نمی داد. درآمد با توسعه فناوری خود به خود افزایش پیدا نمی کند و بالا بودن هزینه های فناوری ضرورتا نشانه نامطلوبی هم نیست. با این حال، اگر مدیران هزینه های فناوری خود را در قیاس با هزینه های عملیاتی و درآمد کسب وکار به طور منظم بسنجند، به روابط قابل توجهی پی خواهند برد. بررسی ها نشان می دهد شرکت های فعال در صنایع مختلف که به طور گسترده از فناوری استفاده می کنند، سود ناخالص بالایی دارند. برای مثال، برترین شرکت های فعال در صنعت بیمه (با ۵۰ درصد هزینه فناوری بیشتر) سود ناخالص سه برابری را در مقایسه با شرکت های متوسط صعنت بیمه تجربه می کنند.
این صنعت در طول 5 سال گذشته، سطوح بسیار بالایی از اتوماسیون را شاهد بوده است که شامل سیستم هایی برای سهولت بخشیدن به فرآیندها و پیشرفت هایی در زمینه هوش مصنوعی است که از روبات ها برای پاسخگویی به مراجعان و در نهایت اجرای تراکنش های مالی استفاده می کند.
در واقع در این بین، علاوه بر ارتباط میان گرایش به فناوری و سود ناخالص، باید به همبستگی قوی میان این دو نیز اشاره کرد، به این معنی که گرایش به فناوری در سازمان و سود ناخالص رابطه ای مستقیم با یکدیگر دارند. این ارتباط قبل و بعد از بحران اقتصادی اخیر قابل مشاهده بود. در آغاز ورود به بحران اقتصادی بزرگ جهان در سال ۲۰۰۷، شرکت ها در حال سرمایه گذاری هر چه بیشتر در فناوری بودند و سود ناخالص به شدت رو به افزایش بود. این روند در طول سال ۲۰۰۸ و تا سال ۲۰۰۹ ادامه داشت، تا اینکه کسب وکارها خیلی دیر متوجه شرایط شدند و شروع به کاهش سرمایه گذاری های خود در حوزه فناوری کردند. پس از آن، شتاب گرایش به فناوری به همراه رشد سود ناخالص رو به کاهش گذاشت.
سایر معیارهای سنجش موفقیت
شرکت ها می توانند در کنار معیار گرایش به فناوری، از معیارهای دیگری برای ارزیابی فرآیندهای مدیریتی نظیر درآمد دلاری به ازای توسعه فناوری استفاده کنند. برای مثال، صنعت انرژی بیشترین درآمد را به ازای هر دلار سرمایه گذاری در فناوری به دست می آورد (24/ 24 دلار).
اقدام بعدی چیست؟
بهترین های صنایع، تفاوت فاحشی با شرکت های متوسط صنعت خود دارند. اغلب آنها سود ناخالص بیشتری را به واسطه هایی که صرف توسعه فناوری می کنند به دست می آورند. یک موسسه مالی بین المللی را در نظر بگیرید که سال ها تلاش کرده است هزینه های فناوری خود را در کمترین حد ممکن نگه دارد. علاوه بر این، حاشیه سود این موسسه نیز در صنعت کمترین بوده است. این موسسه با تجدید نظر در ساختارهای خود به اتوماسیون بیشتر و افزایش سرمایه گذاری در حوزه فناوری اطلاعات روی می آورد. به منظور حمایت از چنین تحولات دیجیتالی، مدیران ارشد اجرایی باید معیارهایی نظیر شدت گرایش به فناوری را همچون شاخص های اصلی عملکرد در سازمان ارزیابی کنند و از رقبا و شرکت های موفق و پیشرو سایر صنایع در این زمینه الگوبرداری كنند. در قدم بعد باید به واسطه معیارهای جدید، در گزارش های مدیریتی ماهانه خود به بررسی تاثیرات فناوری بر عملکرد کسب وکار خود بپردازند. در نهایت نیز باید به کمک معیارهای پیچیده تری اقدام به ارزیابی تحولات ناشی از توسعه فناوری در سازمان كنند. به واسطه اتخاذ بهترین تجربیات در این حوزه، در آینده شاهد نسل جدیدی از مدیران ارشد خواهیم بود که اصطلاحا «اقتصاددانان فناوری» شناخته خواهند شد که علاوه بر ارزیابی و اندازه گیری مهم ترین معیارهای توسعه سازمان، به رشد مفهوم «اقتصاد فناوری» نیز کمک شایانی خواهند کرد
منبع: دنیای اقتصاد